طنز محلی “مشیلی”
گلثوم: « مشیلـی، مشـیلـی، مشیلـــی هاااااااای…»
مشیلی: « مگه خی کری گَپ ازنی اورَت؟ »
گلثوم: « تو فکری، هر چه صدا ازنوُم جواب نادهی »
مشیلی: « یهَ جوُنکی یَهتر، اگُفتی ماسه ای بزن تا مو برم توی انتخابات رای ایارُم یا نه؟ »
گلثوم: « مگه هار بودی مردکه!! »
مشیلی: « ماسه م نزه. ولی گفتوُم که انتخابات حساب و کتاب داره، هر که بخواه توی انتخابات شرکت کنه باید اول ای خودی به مردم ثابت کنه. به یهَ پیامک روز عیدی و یَه تومن کمک کردِن، ای هیشکه ناشناسِن… »
گلثوم: « دگه چه بو؟ »
مشیلی: « اخواستت چه ببو، سوار ماشینی بو و همطو داشت اَرو گفتی _ باشه مشیلی یه روزی سر و کارت به مو اکهه… »
گلثوم: « مشیلی نامرا یهَ ماشینی دگه در خوُنه داشتی. کوت و شلواریِن! یکیشون نقابی زده… »
مشیلی: « حتما زُرو همراشوُنه… دوماهه که لوله ی یو تو جاده ترکیده؛ دهیار که پیرامین نابو، حکما رئیس اداره آب فاضلاب یَهته خودی درُستی کنه! »
مهمانان: « یالله، یالله. مشیلی! »
مشیلی: « سلام کاکا! مرحمت زیاد. بفرمایین »
مهمانان: « شتاب داریم مشیلی. می خواستیم ماسه ای بزنی و ما بریم. »
مشیلی: « ماسه اِی چه بزنوُم؟ »
یکی از مهمانان: « ماسه ای بزن تا ما اتاهیم یا نه؟ »
نقابی: « دیگه قرار نشد… سید تورا به جدت تو یه چیزی بهش بگو!!! نه مشیلی، ماسه ای بزن تا همبستگیِ ما… »
مشیلی: « خخخخخ… ما اگه همبستگی داشتیم یو هلیلشوُن نابوُ »
یکی دیگر از مهمانان: « استغفرالله… کاکا بزار حرفش تمام بشه. ما چکار هلیل داریم!!! ماسه ای بزن تا همبستگی ما در انتخابات جواب می ده یا نه؟ »
مشیلی: « ما که بد خواه کسی نهیم. ولی همبستگی ما برای رفیق تهرانیموُن جوابی دا؟ یادی رفته مو آسال به خاطر رأی گفتِن، ماشینوُن مردمُم تو جیرفت پنچر گیری اکه »
ادامه حرف مشیلی: « راستی نتونگوُ، شما چپی این یا راستی؟ »
نقابی: « چه فرقی می کنه مشیلی خن؟ »
مشیلی: « خیلی فرق اکنه؛ ای چپی و راستیم که گوُ، خرُم کردت. مشیلی کجا و خانی کجا!!! »
یکی دیگر از مهمانان: « ولی کَن مشیلی… ماسه ای بزن که ما عجله داریم کاکا »
مشیلی: « مشی گلثوم، مشی گلثوم، سلاححح مو بیاااااار »
مهمانان: « سلاححححح؟ »
مشیلی: « ای کاکا نتِرس؛ گپ ماسه هوُن داروُم. »
مشیلی: «ماسه اولِت عرض باستان مبارک سرکار، کاکای بد ندیدم که تو بهی، یهَ طور یهَ. »
مهمانان: « چطور اومد؟ »
مشیلی: « اولی مژده ای دست خارج؛ کارتوُن پالنگی داره و درگیری شَم نشوُن دا… »
مهمانان: « دومش بزن مشیلی »
مشیلی: « فال دوم خیشی اگوُن بیگوُنه. کاکام که تو بهی، چهارسرِ و پُلِ و جَتی یهَ. »
مهمانان: « یعنی چه مشیلی»
مشیلی: « یعنی مخاطب زیادی خدارو شکر پیدا اکنین. »
مهمانان: « فال آخرم بزن. »
مشیلی: « فال آخر راه وازیش نشون دا… یعنی، گوش اگه گوشِ تووُ، ناله اگه ناله مو، آچیزی که به جایی نارسه، فریاده… »
مهمانان: « چه ربطی به ما داشت مشیلی؟ »
مشیلی: « ربطی بعد ای انتخابات خیشتوُن اگوم…»
پ.ن: این نوشته طنز، ماسه نوعی فال گرفتن است و مشیلی و گلثوم نام هایی تخیلی هستند و هرگونه تشابه اسمی با این دو شخصیت کاملا اتفاقی و تصادفی است. منتظر قسمتهای بعدی باشید