نکوداشتی برای سالیان سال تلاشاش در عرصه باستانشناسى یوسف مجیدزاده؛ تکریم از کاوشگر «کُنار صندل»
«یک روز برنامه عجیبی را طراحی کردم. به مردمى که آمده بودند، گفتم باید آنقدر بمانید تا این نقطه را حفارى کنیم، چون در این جا طلا وجود دارد. هر کس که بماند، از این طلا سهم خواهد داشت. لحظه به لحظه مردم دور تپه جمع شدند و یک لحظه دیدم دور تراشه پر از مردم است. به همکارانم گفتم تا مىتوانید کار را کش بدهید. من هم در این لحظات از این مراسم عکسبردارى کردم. بالاخره کوزهاى را از دل خاک بیرون آوردیم. کوزه را دستم گرفتم و گفتم چه کسی زودتر از همه سر تپه آمده است؟ دهها نفر دستشان را بلند کردند، گفتم اینطوری نمىشود و نهایتاً یک نفر را انتخاب کردم و گفتم از سر تپه بیا پایین و سهمت را بگیر. نمیدانید چه حالى داشت طفلک. کف دو دستانش را به سمت کوزه گرفت و من خاک کوزه را توى دستش خالی کردم. همه مات و مبهوت مانده بودند که این دیگر چه ماجرایی است. من به آنها گفتم طلا همین خاک است. این خاک براى ما طلاست. قدر این خاک را بدانید.» این خاطرهای است از یوسف مجیدزاده، سرپرست گروه کاوش در محوطه باستانی ازبکی در شهرستان نظرآباد و در سالهای 77 تا 82؛ کسی که حالا در فرانسه زندگی میکند و یکشنبه نکوداشتی برای سالیان سال تلاشاش در عرصه باستانشناسى، در موزه ملی برگزار شد. برای بزرگداشت او که حالا 85 ساله است و کولهبار تلاشهای باستانشناسانهاش سنگین، بسیاری از باستانشناسان، فعالان و مسئولان حاضر بودند و از کتاب «باستانشناسى دنیای ایرانی و سرزمینهای پیرامون» نوشته سپهر مجد هم رونمایی شد. یوسف مجیدزاده، زاده سال 1315 در تبریز است. لیسانسش را در رشته باستانشناسى دانشگاه تهران، در سال 1341 گرفت و سال 44، با استفاده از بورس شاگرد اولها به شیکاگو رفت؛ جایی که تا گرفتن مدرک دکترا ساکنش شد. عنوان رساله دکترایش «باستانشناسى و گرایش پیش از تاریخ و تمدن بینالنهرین» بود که در سال 55 از آن دفاع کرد و بعد از آن به ایران برگشت و با عنوان استادیار در گروه باستانشناسى و تاریخ هنر دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد. او سال 59 مجله «کند و کاو» را بنیان گذاشت و خودش هم سردبیری آن را برعهده گرفت. از جمله فعالیتهای او در این سالها، شرکت در کاوشهاى باستانشناسى تپه چغامیش در خوزستان در سه فصل، شرکت در کاوشهاى باستانشناسى دشت قزوین، سرپرست کاوشهاى باستانشناسى تپه قبرستان در دشت قزوین در هشت فصل و عضویت در شورای علمی «مجله باستانشناسى و تاریخ» از سال ۱۳۶۶بود. سال 67 اما سال تلخی برای جامعه باستانشناسان بود. او بازنشست شد و البته این بازنشستگی به خواست خودش نبود. او را بازنشست کردند. او در گفتوگویی که با مجله «تجربه» و در اردیبهشت ماه امسال داشته، از بازنشستگی اجباریاش گفته. از اینکه میخواست ادامه دهد اما نگذاشتند. او را بازنشست کردند و در نهایت او مجبور به ترک ایران شد. «من از سال 1357 تا 1359 مدیر گروه و مدیر مؤسسه باستانشناسى دانشگاه تهران شدم. وقتی انقلاب شد، به طور کلی گذشته ایران مورد بیمهری قرار گرفت. اصلا توجهی به تاریخ پیش از اسلام نمیشد و خیلی آن را قبول نداشتند. باستانشناسى میرفت که کلا تعطیل شود. در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران داشتند باستانشناسى را بخشی از رشته تاریخ قرار میدادند. من به عنوان مدیر گروه شدیدا با این موضوع مخالفت کردم. برای مسئولان توضیح دادم که تاریخ در واقع روایتگر زندگی و اقدامات پادشاهان و سلاطین و امر است و بیشتر به چنین موضوعاتی میپردازد، در صورتی که باستانشناسان به بررسی و مطالعه زندگی مردم میپردازند و اینها دو موضوع کاملا مجزا هستند. به همین دلیل بود که اقدام به انتشار مجله «کند و کاو» کردیم که در واقع ادامه مجله مارلیک بود که دکتر نگهبان آن را منتشر میکرد. کند و کاو، ادامه آن مجله و در واقع شماره سوم آن محسوب میشد. شادروان دکتر باستانی پاریزی خیلی کمک کرد. میخواستم ادامه بدهم که به اجبار مرا بازنشسته کردند.» او را سال 1367 به اجبار بازنشست کردند و ارتباطش را با کلاس درس و دانشجویان به طور رسمی از هم گسستند.
دغدغه دفاع از سرزمین را داشت
خشت هشت هزار سالهای که محمد خاتمی، در زمان ریاست جمهوریاش با خود به سازمان ملل برد و به مناسبت سال گفتوگوى تمدن ها به دبیرکل سازمان ملل اهدا کرد، از جمله اشیایی بود که مجیدزاده در حفاریهای باستانشناسی کشف کرده بود؛ خشتی که از اهمیت کار او و البته از اهمیت باستانشناسی در ایران میگوید. احمد مسجد جامعی، قائم مقام مرکز دایرهالمعارف اسلامی که از جمله حاضران در این نشست بود می گوید او کسی است که عمرش را برای دفاع از ایران گذاشت. مانند بسیاری دیگر از همنسلانش. مسجدجامعی همچنین بر این تاکید کرد که او در دورانی مدیریت بخش های مهمی را برعهده داشت که سالهای اول انقلاب بود. سالهایی که بحران مواجهه با تاریخ و تاریخ ستیزی اوج گرفته بود. «در آن شرایط دشوار، مجیدزاده از استقلال رشته باستانشناسی دفاع کرد تا این رشته از تاریخ منفک شود. سالهای بسیار دشواری بود و یکی از مسئولان آن سالها گفت اگر فردوسی الان گزینش میشد، حتما ردش میکردند. اما مجیدزاده اهمیت باستانشناسی را میدانست و دغدغه دفاع از سرزمین را داشت.»
به گفته قائم مقام مرکز دایرهالمعارف اسلامی، مجیدزاده دل به تحقیقات مختلف داد و دین خودش را به ایران پرداخت. هرچند «در زمانهایی به او توهین شد اما مانع دفاع او از ایران نشد».
دیگر فرد حاضر در این نشست کورش روستایی، رئیس پژوهشکده باستانشناسی بود که بر نحوه فعالیت میدانی مجیدزاده تاکید کرد. او گفت که یک بار در یکی از حفاریهای او حاضر شده و دیده آن مرد در آستانه هفتاد سالگی چطور دل به کار داده بود. «او مرد کار میدانی بود. خالصانه کاوش میکرد.این در حالی است که برخی از باستانشناسان جوان ما حتی به خاک دست هم نمیزنند. اگر حس میکنیم بلند قامتیم، بهخاطر حضور افرادی چون یوسف مجیدزاده است.»
مجیدزاده، حق زیادی بر سر باستانشناسى دارد
او بعد از بازنشستگی اجباری به فرانسه برگشت اما اواسط دهه هفتاد بار دیگر ایران با حضورش روشن شد. حضور دوباره او برای کاوش در محوطه ازبکی در شهرستان ساوجبلاغ بود. این زمانی است که محمد بهشتی، ریاست سازمان میراث فرهنگی وقت را برعهده داشت و حالا او که یکی از سخنرانان نشست است، آن زمان را یکی از موفقیتهایش میداند و میگوید: «در آن دوره اتفاقات خوبی رخ داد اما یکی از موفقیتهای آن دوره این بود که آقای مجیدزاده برگشت و مشغول به کار شد. ابتدا در محوطه ازبکی حاضر شد و بعد هم سرپرست عملیات حفاری و کاوشگری منطقه باستانی «تمدن جیرفت» در دهه هشتاد شد.»
به گفته او در طول سالیان گذشته، حفاریهای باستانشناسى و علمی زیادی انجام گرفت و تقریبا همه مهم و ارزشمند بودند اما مجیدزاده استانداردهایی را برای کارش ایجاد کرد که همگی مهم و تکرار نشدنی هستند. «او فعالیت عملی در محوطه را با آموزش و کلاس درس همراه میکرد. صبح حفاری بود و عصر کلاس برگزار میشد. همچنین او شاید جزو معدود و اولین باستانشناسانی بود که بعد از حفاری، گزارش کار به همکار را نوشت. قبل از آن چنین چیزی مرسوم نبود. باستانشناسان بسیاری بودند که هیچ گزارشی ندادند و حتی فوت شدند. او گزارش هر فصل کار را هم انجام میداد و این مورد هم از قبل مرسوم نبود.» به گفته بهشتی، از جمله دیگر مواردی که فعالیت مجیدزاده را از دیگران متمایز میکرد، ارتباطش با جامعه محلی بود. تا قبل از آن حفاری باستانشناسى به نحوی بود که مردم محلی از آن بیاطلاع بودند و باستانشناس با جامعه محلی ارتباط نداشت. «او در نزدیکی با جامعه محلی حفاری و کاوش را شروع میکرد. چرا که سه وظیفه اصلی یافتن میراث فرهنگی یعنی حفاظت، پژوهش و معرفی را به درستی درک کرده بود و میدانست این سه وجه یک منشور هستند.» او به تجربه «کنار صندل» در جیرفت هم پرداخت و گفت که این حفاری تا سالها جزو یگانهترین کارهایی است که انجام گرفته چرا که در آن هم امر حفاظت، هم پژوهش و هم معرفی محقق شد. «این اتفاق حاصل مدیریت یوسف مجیدزاده بود. تعداد فصول کار شده در این منطقه، شش فصل بود اما ظرف این مدت، دستاورد علمی و صحبت از آن بسیار زیاد انجام گرفت. سالها طول میکشد تا این استانداردها ایجاد شود و او حق زیادی بر سر باستانشناسى ما دارد.» از جمله دیگر حاضران در این نشست، مصیب امیری، رییس پژوهشگاه میراث فرهنگی بود. او هم با تاکید بر توانایی مجیدزاده در امر کاوش و دقتش در این عرصه، بار دیگر به ارتباط او با جامعه محلی تاکید کرد و گفت: «در طول صد سال گذشته، باستانشناسى از جایی شروع شد که دست یافتن به اشیا مهم بود. بعد به دست آوردن آثار معماری مهم شد و امروز تنها اشیا و آثار معماری مهم نیستند. بلکه ارتباطش با انسان مهم است. کاری که مجیدزاده در آن توانا بود.» مجیدزاده در ادامه گفتوگویی که یک ماه قبل در «تجربه» منتشر شده میگوید در مجموع خوب است و در حال حاضر به طور رسمی یک سال است بازنشست شده. «در هفته چندین ایمیل از همکاران باستانشناس به ویژه جوانان دارم که سوالاتی در زمینه باستانشناسى و حوزههای مرتبط دارند. همچنین جویای احوالم هستند.» * منبع: پیام ما