زیر پوست یکی از قدیمیترین محلات شهر کرمان؛
محلۀ سرآسیاب؛ آتشی زیر خاکستر!
نمیدانم این محله را گنج خفته کرمان بنامم یا آتش زیر خاکستر؟ محلهای که تنها یک پارک دارد و اهالی میگویند اگر عصرها به اینجا بیایی،اغلب اوقات جوانهایی را میبینی که شمشیر و قمه در دست آنجا نشستهاند، میگویند در گوشه گوشهی پارک، معتادان بساط کرده و موادمخدر مصرف میکنند، میگویند اینجا سرقت و کیفقاپی هم فراوان است و در چشم برهمزدنی ممکن است مالباخته باشی! میگویند همین چند روز پیش، درِ خانهیکی از اهالی را از جا درآورده و دزدیدهاند! از نزاعهای خونینِ اینجا روایات هولناکی نقل میشود و از خانههایی که مردانی شیکپوش و زنانی تنفروش، به آنجا رفتوآمد دارند میگویند.
خرید و فروش موادمخدر در این محله، به راحتی و پیش چشم همه صورت میگیرد؛ توسط ساقیانی که پوشش خاصی دارند تا به آسانی شناسایی شوند.
دکتر مهدی گنجویی،جامعهشناس و استاد دانشگاه با اشاره به این حجم گسترده و متنوع! از آسیبها و تهدیدها در محلهی سرآسیاب که در منتهیالیه جنوبشرقی شهر کرمان واقع شده، آن را «آتش زیر خاکستر»مینامد! من اما دوستتر میداشتم محله سرآسیاب که تا حدود 20 سال پیش، یک روستا بود و به واسطه باغهای انبوهش، به آن باغ سرآسیاب میگفتند؛ امروز وضعی داشت که آن را«گنج خفته» میخواندیم. محلهای که از قدیمیهای کرمان، آوازه خاک پرسخاوت و کشاورزی پربارش،فرهنگ و فرهیختگی مردمان و خانهباغهای وسیع و جویهای روان آبش را فراوان شنیدهایم.
محلهای که آثار متعدد تاریخی از جمله خانه امام جمعه و باغ سالار کلانتر را نیز در خود جا داده؛ اکنون یکی از دلانگیزترین و کممانندترین چشماندازهای طبیعی با هوایی مطبوع را هم از آنِ خود دارد اما سرافکنده از آنچه که بر آن میرود، کمفروغ و پردرد بر دامنهی کوههای شیوشگان سر نهاده است و از آن همه آبادانی، جز کوچه و خیابانهایی اغلب خاکی و آشفته و خانههایی قد قوطی کبریت که شبانه و مثل قارچ، دور از چشم شهرداری، از این سو و آن سو سر برمیآورد و مزارع و باغاتی که خشک شده و انبوهی از آسیبهای اجتماعی و جمعیت وسیعی از مهاجران اهل بم و جیرفت و گلباف و دیگر مناطق استان و حدود 2600 مهاجر افغانستانی،چیز دیگری برای عرضاندام ندارد.
به گفته دکتر گنجویی که خود اهل این روستا/محله است، سرآسیاب پیش از انقلاب،کدخدایانی داشت که امور آن را پیگیری میکردند، پس از آن اما، نظام کدخدایی برچیده و روستا چند سالی متولی نداشته تا اینکه شوراها تشکیل میشود. چند سالی هم شورا فعالیت میکرده اما به گفتهی او، کارایی چندانی نداشته است. در این اوضاع و احوال و از آنجا که کسی نبوده تا امورات این منطقه را پیگیری کند، به دلیل عدم رسیدگی به مشکلات،اهالی، یکی پس از دیگری، رخت مهاجرت بر تن و روستا را به مقصد شهر کرمان ترک کردهاند. به دلیل موقعیت جغرافیایی که سرآسیاب دارد اما، خانه مهاجران متروکه نمیماند. مهاجرانی دیگر جایگزین میشوند و نتیجه شده آنکه امروز مناطقی در روستا به اسم گروههایی از مهاجران است؛منطقه بمیها،منطقه جوشانیها و … اغلب خانهباغهای بزرگ و سرسبز سرآسیاب قطعهقطعه و به مامنی برای کسانی تبدیل شده که مجبور به ترک موطن خود به سمت شهر کرمان شدهاند.
سالیان پی هم میگذشت و سرآسیاب متولی مشخصی نداشت تا اینکه در سال 78 واژهی روستا از کنار نام آن خط خورد و به عنوان یکی از محلات شهر کرمان به رسمیت شناخته شد. محلهای که اکنون به روایتی 40 هزار و به روایتی دیگر 60 هزار نفر جمعیت را در خود جای داده است و با پیشینهای که دارد، جزو محلات تاریخی شهر به حساب میآید لیکن، همچون جزیرهای دور افتاده، آن سوی میدان بیرمآباد و دور از چشم مسئولان در حال جان کندن برای بقاست.
محمد کریمدادی شهردار محله سرآسیاب میگوید: مسئولان، خطی کشیدهاند روی سرآسیاب.
به گفته طیبه عباسلو، مسئول دفتر تسهیلگری سرآسیاب، ساکنان بومی این محله اما جزو مطالبهگرترین شهروندان کرمان هستند. دلسوزانه و مصرانه خواهان حل مشکلات و پاک کردن چهرهی آن از وجود نزاعها و سرقتها و تنفروشیها و معتادان هستند. او میگوید که وضعیت چنان بغرنج و نابسامان است که تامین امنیت جزو مطالبات نخست اهالی سرآسیاب شده است.
دکتر گنجویی نیز این موضوع را تایید کرده و اوجگیری ناامنیها که در مرحلهی اول پس از ورود گستردهی مهاجران ایجاد شد را، مربوط به زمانی میداند که شهرداری در سرآسیاب گرمخانهای را احداث کرد که در پی آن، آمد و شد معتادان و کارتنخوابها به این محله آغاز شد. او میگوید که به همراه معتادان، زنان روسپی نیز یکی پس از دیگری به محله آمدند و آسیبها به مرور شدت گرفت. اگرچه گرمخانهی سرآسیاب فعلا تعطیل شده اما به گفتهی گنجویی در همان نزدیکی، گرمخانهی دیگری در حال احداث است. با این اوضاع و احوالی که برقرار است، او تصریح میکند: منطقهی سرآسیاب از لحاظ فرهنگی و امنیتی بهشدت آلوده شده است.
در توضیح بیشتر این ادعای خود، مثالهای بیشتری را میآورد: اینجا روزی نیست چندین متر سیم و کابل برق دزدیده نشود. اغلب آن، کار معتادهاست. معتادان در پارک و جلوی چشم همه بساط کرده و موادمخدر مصرف میکنند و وقتی کسی از اهالی به آنها اعتراض میکند، اغلب، اسباب درگیری و نزاعهای خونین میشود. خرید و فروش مواد مخدر هم اینجا فراوان است.
عباسلو که چندماهی است بهعنوان مسئول دفتر تسهیلگری به این محله آمده نیزمیگوید: سرآسیاب به اندازهی یک دانشگاه نیروی تحصیلکرده دارد. اما بهدلیل آسیبهای گستردهای که وجود دارد، اغلب مجبور به مهاجرت شدهاند و در حال حاضر، 40 درصد جمعیت محله، مهاجر هستند.
او ادامه میدهد: این محله جزو بافتهای ناکارآمد شهری قرار گرفته و 99 درصد ویژگیهای مناطق حاشیهای را دارد. آسیبهای اجتماعی در آن بسیار زیاد است و نیاز فوری به رسیدگی دارد.
به گفتهی او، توزیع و فروش و مصرف موادمخدر از جدیترین معضلات محله است. عباسلو ادامه میدهد: نزاع و درگیری نیز در اینجا وحشتناک است و مدام خون و خونریزی میشود. با وجود جرمخیز بودن محله، تعداد بالای جمعیت و در حالی که سرآسیاب در مجاورت محلهی حاشیهنشین و پرمسئلهی شهرک صنعتی واقع شده، تنها یک کلانتری دارد با نیرو و امکاناتی محدود.
عباسلو در پاسخ به حضور زنان تنفروش در این محله را نیز تایید میکند و میگوید: محل تجمع این زنان که اکثریت کارتنخواب و معتاد هستند و مواد صنعتی از جمله شیشه هم مصرف میکنند، در اطراف میدان بیرمآباد بود. گرمخانه که در سرآسیاب ایجاد شد، این زنان به سمت محله آمدند و چرخهی فروش و مصرف موادمخدر و تنفروشی تکمیل شد.
او که پیش از این در محلات حاشیهای دیگر کرمان هم فعالیت کرده میگوید که وجود این آسیب در سرآسیاب اصلا قابل مقایسه با برخی دیگر از محلات حاشیهای نیست!
کریمدادی شهردار محله سرآسیاب میگوید که مردم از این وضعیت به ستوه آمدهاند. مسئولان متعدد، از استانداران تا شهرداران و نمایندگان مجلس و اعضای شورا و … را بارها و بارها و بارها به سرآسیاب آورده و مشکلات را به آنها گفتهایم. اما انگار خط کشیدهاند روی سرآسیاب. فقط زمان انتخابات همه پیدایشان میشود. بعد از آن، میروند تا چهار سال بعدی!
او نیز شدت گرفتن آسیبها در این منطقه را مربوط به زمانی میداند که شهرداری گرمخانهای در آنجا تاسیس کرد و میگوید که گرمخانه با اعتراض مردم تعطیل شده ولی حالا دارند مرکزی برای نگهداری کودکان کار میسازند. این موضوع مورد اعتراض جدی مردم است و از بابت آن بسیار نگرانیم.
کریمدادی با اشاره به وجود معتادان و متکدیان و گروههای مختلف از آسیبدیدگان اجتماعی در این محله یادآور میشود: جالب است که بدانید از این دست از افراد، از تمام شهرهای ایران در سرآسیاب هستند و مشکلات فراوانی را ایجاد کردهاند.
او با تایید ناامنیهایی که ذکر آن رفت، از خطر بزرگ دیگری نیز پرده برمیدارد و ادامه میدهد: سالها قبل، از محدودهای در سرآسیاب، شن استخراج کرده و گودالهای بزرگی برجا گذاشتند. مدتی، نخالههای ساختمانی در آن تخلیه و گودالها پُر شد. حالا کسانی دارند این زمینها را قطعهبندی کرده و میفروشند. خانههایی کوچک و بسیار ناایمن روی نخالههای ساختمانی بدون کمترین استانداردی ساخته شده و سقف اکثریت آن ترکخورده است. اگر باران شدیدی در کرمان ببارد، معلوم نیست چه فاجعهای در این منطقه رخ بدهد و چه بر سر ساکنان این خانهها بیاید.
کریمدادی از کمکاری و سهلانگاری مسئولین نسبت به این محلهی تاریخی گلایهمند است. او میگوید که سرآسیاب و مردم اینجا را آنقدر نادیده گرفتهاند که لولههای فاضلاب هتل بامکرمان را به درهای در مجاورت روستا هدایت کردهاند که نزدیک به گلزار شهدا و تعزیهخانهی معروف سرآسیاب است و ادامه میدهد: میبینید که ما چهقدر بدبختیم؟
در سرآسیاب، خبری از خوشبختی نیست وقتی امنیت نیست، آب نیست، کتابخانه نیست، امکانات ورزشی نیست. از یادرفتگاناند.
در همین حال، برای ساماندهی شرایط در این منطقهی مملو از تهدید و آسیب، منطقهای که به گفتهی برخی، از دوران صفویه، زندگی در آن جریان دارد؛ تاسیس شهرداری منطقه را یک راهکار میدانند. موضوعی که کریمدادی میگوید هربار درخواستش کردهاند، به بهانهی اینکه جمعیت کافی نیست، رد شده است. او اما مدعی است جمعیت سرآسیاب از 60 هزار نفر عبور کرده اما بسیاری از مهاجران، در زمان سرشماری و حتی انتخابات، به شهرها و روستاهای خودشان میروند.همان ترفند معروف که جمعیت زادگاهشان کم نباشد و کافی باشد تا بودجه و امکانات بیشتری برسد. اگر برسد!
و در این میان، سرآسیاب است که سر بر دامان کوههای شرق شهر، آشفته و پریشان، چشم انتظار مانده است. . در پی اهمال و بیمهری مسئولان، فعلا تعدادی از معتمدین و اهالی محله، بهصورت خودجوش و داوطلبانه، شورایی را تشکیل دادهاند. شورای مردمی سرآسیاب. کار محله اما از این گذشته است. سرآسیاب رسیدگی عاجل میخواهد و همهی نهادهای اجتماعی دولتی و غیردولتی باید هرچه سریعتر، روانهی این محله شوند؛ پیش از آنکه بیش از این دیر شود.