بازی برزیل با مرگ!
محمدرضا واحدی
خوزستان خاستگاه فوتبال در ایران است. یک قرن پیش بود که کارگران ایرانی شرکت نفت، فوتبال را از مسترهای انگلیسی آموختند. فوتبالی که آنقدر جذابیت داشت تا از نان شب هم واجبتر شود. برای مردمی که روی گنج، گرسنگی را هم بلد بودند!
فوتبال از آبادان به همهی ایران رفت اما عصارهی اصیلاش را خوزستانیها برای خودشان نگه داشتند. از کوچههای خاکی و شرجی آبادان دهداریها و قاسمپورها و برزگریها و برادران مظلومی و تهامی و خضیراوی آمدند که هر کدامشان روی یک کف دست زمین، ده نفر را دریبل میزدند! برزیلیهای فوتبال ایران بعدترها پیراهن برزیل را هم انتخاب کردند تا خودِ خودِ برزیل باشند. تازه جوک هم ساختند که اول آبادان بوده بعد برزیل ازش جدا شده!
در فرهنگ فوتبال آبادان، گل خوردن هضماش سادهتر از دریبل خوردن است و در کوچه دریبل که خوردی تا چند روز پکری، تا چند روز سرت را بالا نمیگیری!
در فوتبال برزیلی آبادان، کسی ضد فوتبال بلد نیست. تمارض و تقلب بلد نیست. فوتبالشان هم به صداقت و صراحت لهجهی جنوبیشان است و اگر خواستی دریبل شان بزنی، شکست شان بدهی باید ضدفوتبال بلد باشی!
آبادان در طول تاریخش از هیچ کس به اندازهی مرگ دریبل نخورده است! به هیچ کس به اندازهی مرگ بازی را واگذار نکرده است. آن هم نه در نبرد رو در رو نه در نبرد برابر! یک بار در فاجعهی سینما رکس آبادان، زنده زنده سوخت، جزغاله شد. یک بار در هجوم وحشی دشمن سپر بلای ایران شد.
آبادان در جنگ دریبلی خورد که تاوانش دنیایی شهید بود و آوارگی و ویرانههایی که هنوز بر چهرهی آبادان و خرمشهر خودنمایی میکند.
حالا این بار، گل به خودی بود که کمر این تیم خوش نقش را خم کرد. مترو پل قرار بود نماد آبادان بعد از جنگ باشد
. نماد توجه به آبادان! ولی با ندانم کاری، شد شروع شیون در سیمای داغدیدهی وطن از آبادان تا نقطه نقطهی ایران. تا این روزها نوای سنج و دمام، بغضت را ببرد به سوگواری بی سرانجام مردم آبادان. به محرم حسینیههایی که مصیبت مردمانش را تاب نمیآورد. آبادان از هیچ کس به اندازهی مرگ دریبل نخورده است! آبادان به هیچکس به اندازهی مرگ بازی را واگذار نکرده است!