سیاستورزی در ایران، به زمین سخت خورده است/ مردم باید خودشان به داد خودشان برسند
دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی گفت: من امیدی به سیاسیون ایران ندارم. نخبگانی که در سطح وسیع در جامعه پخش هستند باید محکم به صحنه بیایند، حرفشان را بزنند، کارشان را انجام دهند و نقشآفرینی کنند. من به مردم امید دارم که صحنه را تغییر دهند.
حسین مرعشی دبیرکل حزبی که معتقد است با تشکیل آن شوک سنگینی در فضای سیاسی ایران به وجود آمد، میگوید امروز سیاستورزی در ایران، تقریبا به زمین سخت خورده است.
او با رد استراتژی تحریم انتخابات تاکید میکند که در دو انتخابات اخیر اصلاحطلبان در همان زمینی بازی کردند که شورای نگهبان و نهادهای حاکمیتی میپسندید و در نقد اظهارات فائزه هاشمی در این خصوص میگوید: «فائزه باید صبر میکرد تا حزب به جمعبندی روشنی برسد.»
مرعشی بر این باور است که اگر خود مردم در صحنه نباشند و سیاست را مدیریت و کنترل نکنند و به سیاستمداران شلاق نزنند، زندگیشان درست نمیشود.
او با وجود اعلام ناامیدی از سیاسیون ایران میگوید «به مردم امید دارم که صحنه را تغییر دهند»
ارزیابی شما از تغییرات صورت گرفته در جبهه اصلاحات چیست؟ آیا شاهد تحولاتی در عملکرد این جبهه خواهیم بود؟
یک بخشی از این مساله تغییر است و لازم نیست خیلی تعدیل و تفسیرهای خاصی از آن صورت بگیرد. زیرا سیاستورزی در ایران، تقریبا به زمین سخت خورده است. خودم در این دوره جدید، حضور ندارم و از حزبمان نمایندهای معرفی کردیم تا در آنجا حضور داشته باشد. زیرا راهکاری برای خارج کردن اصلاحات از بنبست سیاسی امروزی که در آن حاضر هستیم نداشتم. خانم منصوری، آقای آرمین و هیأت رئیسه جبهه همان ترکیب قبلی است و تغییرات در حد ریاست و هیأترئیسه است. آنها هم مسئولیت سنگینی را پذیرفتند، که در عرصه جامعه به ویژه در طیف هواداران اصلاحات، باید بتوانند اعتبار اصلاحطلبان را افزایش دهند و هم برای خروج از این بنبست سیاسی که الان در کشور شاهد هستیم باید بتوانند، راهحلی پیدا کنند. بنابراین کار و مسئولیت سختی را پذیرفتند. ما هم منتظر هستیم تا ببینیم دوستان چه راهی برای خارج کردن جبهه اصلاحات و اصلاحطلبان از بنبست سیاسی ارائه میدهند.
شما به این موضوع اشاره کردید که نمیتوانستید راهی برای شکستن بن بست اصلاحات داشته باشید. این بن بست اصلاحات چرا و چگونه رخ داده است؟
به طور کلی آن چیزی که من در متن آن بودم و هنوز هم هستم، از سال ۱۳۷۴ و انتخابات مجلس پنجم شروع شد. تجربه من در انتخابات مجلس پنجم، مشابه شرایط امروز اصلاحطلبان است. از نتایجی که برای اولین بار تحت تاثیر نظارت استصوابی در انتخابات مجلس چهارم به دست آمد و جناح چپ که متوجه تغییرات سیاسی بعد از رحلت امام نشده بود، به دلیل رد صلاحیت و تغییر فضای سیاسی شکست خورد و یک فضای بسیار ناامیدی و یاس بر جناح چپ حاکم شد.
از نظر من در دو انتخابات اخیر مجلس ۹۸ و ریاست جمهوری و شوراهای ۱۴۰۰، اصلاحطلبان در همان زمینی بازی کردند که شورای نگهبان، نهادهای حاکمیتی و نظام میپسندید. یعنی آنها علاقهمند بودند تا اصلاحطلبان در نهادهای قدرت نباشند و به دنبال دولت و حکومت یکپارچه و یکدست بودند. اصلاحطلبان هم از این موضوع استقبال کردند. به نظرم ما اصلاحطلبان هم با آنها همراهی کردیم یعنی در همان زمینی بازی کردیم که آنها میخواستند و این دو موضوع با هم همافزایی پیدا کردند.
وگرنه در هیچ دورهای از ۱۰ دوره مجلس گذشته، حتی در مجلس چهارم که حضور نیروهای اصلاحطلب کم بود، هیچوقت کمتر از ۵۰ نفر چهره اصلاحطلب در مجلس نداشتیم. در مجلس یازدهم تعداد نیروهای اصلاحطلب به اندازه انگشتهای یک دست هم نمیرسید و حتی نتوانستند یک فراکسیون تشکیل دهند. بنابراین خواست حاکمان و هم اشتباه اصلاحطلبان، برای بازی در آن زمینی که صاحبان قدرت میپسندید، همافزایی ایجاد شد و ما را به نقطهای رساند که همه موقعیتهای رسمی در نظام سیاسی را از دست بدهیم.
حالا این موارد را هم اضافه کنید که در فضای اجتماعی، اتفاقاتی تحتتأثیر تغییر نهادهای مرجع اطلاعرسانی و نهادهای مرجع در جامعه افتاد که این تغییرات، بدبینی مردم نسبت به سیاستورزی و حضور در حکومت و همچنین بحران سیاسی در ایران را تشدید کرده است.
میخواهم بگویم بالاخره به دنبال راهحل میخواهیم بگردیم یا خیر؟ اینکه میگویم بگردیم یعنی جمع را به کار میبرم مقصودم فقط سیاسیون اصلاحطلب نیست. بلکه مردم هم است که آیا میخواهیم به یک راهکاری برسیم یا خیر؟ اینکه فکر کنیم نقش سیاستورزی و سیاست در اداره کشور کم شده واقعیت ندارد. در نبودن نیروهای کارآمد، با تجربه و جریانهایی که دلسوز ایران و مردم هستند، ممکن است کار به دست افرادی بیافتد که به مردم فشار بیشتری وارد کنند. آیا در حال حاضر مردم این فشار را حس نمیکنند؟ آیا مردم متوجه یک تورم مستمر ۵۰ درصد و بالاتر نیستند که به چه شکلی زندگیشان را تاریک کرده است؟ آیا نمیبینیم که با حرکتهای بسیار قشری و سطحی، حتی مقدسترین مقدسات یک ملت، بازیچه دست بازیهای سیاسی سبک میشود؟ آیا نمیبینیم که به چه شکل، سرمایههای معنوی و مادی ما از بین میرود؟ آیا نمیبینیم که چطور نیروهای متخصص از ایران مهاجرت میکنند؟ آیا نمیبینیم پرستارها، پزشکان، دانشجوهای سطح بالای ما مهاجرت میکنند؟ این مهاجرتها حتی به کارگران فنی هم رسیده است. آیا این موارد را نمیبینیم؟ نمیخواهیم برای این مشکلات راهکار پیدا کنیم؟ بنابراین راهکار چیست؟
حالا در شرایطی که هیچ رهبری مشخصی با ایدههای معینی که خواستههای قشرهای مختلف جامعه که اعتراضی هم به جمهوری اسلامی دارند، نیست تا با آن همراهی کنند و آن را پوشش دهند، در شرایط امروز چه چیزی میتواند جایگزین جمهوری اسلامی شود تا بهتر از جمهوری اسلامی کشور را به سرانجام برساند؟ یعنی میرسند به جایی که آقای زاکانی شهردار تهران شده و غدیر که مسأله کوچکی نیست، آن را خمیرمایه دعواهای سیاسی کرد. در جنبش اعتراضی سال گذشته، مردم در خیابان بودند. شما از این طرف بیاید غدیر را سرمایه خودتان کنید؟ این موضوع چه مشکلی را حل میکند؟
خیلی قبلتر از آن گفته شد گشتارشاد را بردارید. وقتی حوادث پشتسر هم اتفاق میافتاد خیلی از عقلا گفتند این کار را نکنید و به جامعه فشار نیاورید. وقتی مردم این همه فشار را تحمل میکنند شما یک فشار به فشارهای مردم اضافه نکنید.
الان هم به مردم ایران میگویم، در سیاست هم خودتان به داد خودتان برسید. با سیاستهای غلط، تورم، کنترل نمیشود. برای ۵ میلیون فارغالتحصیل بیکار ایرانی شغل درست نمیشود. ایران توسعه پیدا نمیکند. این تحقیری که ما در منطقه میشویم که میبینیم ترکیه، امارات، عربستان و عراق با چه سرعتی رشد میکنند حل نمیشود. این خیلی ساده است یعنی چه که سیاست برای ما مهم نیست؟ ما جاخالی بدهیم تا یک اقلیت بیاید بر ما حکومت کنند؟ چه کسی گفته این حرف درست است؟ اگر اکثریت مردم با سیاست قهر کنند؛ مگر سیاست با شما قهر میکند؟ مگر سیاست زندگی شما را رها میکند؟ مگر سیاست تعطیل میشود؟
جملهای در مورد آقای قالیباف گفته شده که به ایشان گفتند شما چندین بار در تهران کاندیدا شدید و تنها زمانی توانستید رای بیاورید که مردم نیامدند. این درست است که مردم نیایند آقای قالیباف رئیس مجلس شود؟ مردم نیایند آقای رئیسی رئیسجمهور شود؟ مردم نیایند آقای زاکانی شهردار تهران شود؟ چه کسی گفته این درست است؟ مسأله پیچیده نیست. من سیاسیون را کنار میگذارم چون اصلا در سیاسیون ایران کمتر کسانی را میشناسم که حاضر باشند برای ملت و ایران خودشان را فدا کنند. سیاسیون محاسبات خودشان را دارند و هم حساب هزینه و فایده کار سیاسیشان را میدانند.