ادداشتی بر مجموعه شعر «رو به رو در سه پرده» سروده محمد حسن مرتجا مشکوکم به این هوا رضا امیرزاده

منتشر شده در صفحه | شماره

یادداشتی بر مجموعه شعر «رو به رو در سه پرده»
سروده محمد حسن مرتجا
مشکوکم به این هوا
رضا امیرزاده
«رو به رو در سه پرده» نام پنجمین مجموعه شعر محمد حسن مرتجا است. این مجموعه در مسیر تجربه های شعری سابق شاعر قرار دارد که به گفته ی منتقدین در آن به نوعی پختگی رسیده است. مرتجا در این مجموعه از فضای رمانتیک اولین مجموعه ی خود «دفتر سروده ها» و درون گرایی دیگر مجموعه هایش بیرون آمده و دست به نوعی اجتماعی نویسی می زند. نوعی آرمانگرایی که سعی بر آن دارد فاصله ی خود را از شعار های رایج این روزهای ادبیات، حفظ کند. « این فرفره قرار نبوده این همه مدت بچرخد/ حرف نفت و باران را به هم بپیچد/ تا چشم مان بر این بام این قدر، زیر آفتاب منتظر/ و سطرهای بعدی را فقط، فقط، بودار/ بودار…/ هزار بار این را هم بگویی/ باز گفتنش ورزیده تر می شود/ با دستی بلند تر از نیستی که هست/ تا…»
شاعر در این مجموعه هم چنان با تهور و جسارت در ساحت زبان تلاش می کند به درکی تازه از هستی و پیرامون خود دست یابد، اما جایگزینی بازی‌های تصویری به جای انبوه بازی های زبانی نشان از آن دارد که شاعر توانسته پیشنهادهای شعری دهه هفتاد را کهدر مجموعه های قبلی نیز شاهد آن بودیم به خوبی درونی شعر خود کند. « ما رسیدنمان زندگی سطرهاست/ هوای آن ها را داشته باش/ آن ها گاهی مریض می شوند/ پرستاری باید، که موضع را از خون و موهای زائد/ که دلالت های بی موردند خالی کند/ و جراحی باید، اتفاق درون زبان را بیهوش کند/ و بکشدبیرون از درون آن، پرانتزهای لعنتی را»
در شعر مرتجا ما شاهد تکاملی زمانمند هستیم که نگاهی ابژکتیو (عینی) به اشیا و پیرامون شاعر دارد. این تکامل جایگزین تکرار اسطوره ای موجود در کارهای کلاسیک شده و باعث رشد نوعی فردیت در شعر می گردد. مرتجا فردیت مثله مثله شده ی خویشتن مدرن را به اجرا می گذارد. شعر چونان آیینه ای روانِ پاره پاره ی انسان وانهاده شده را بازتاب می دهد و پندار کاذب دنیای امروز از زندگی ماشین وار را پیش روی مخاطب در هم می شکند. سرگشتگی وپریشانی در شعر مرتجا شعار نیست بلکه به طرز استادانه ای با فرم و جان شعر در آمیخته است. شاعر در شعرهایش به زبان بی اعتماد است. او می داند که هر مخاطب با پیش زمینه ای از عادات ذهنی نسبت به زبان به سراغ یک متن می رود. این عادات هستی واژه ها را در پرده می پوشانند. مرتجا با برش های افقی و عمودی، تغییر فضای ناگهانی شعر، سفید خوانی ها و نحوشکنی به سمت آشنایی زدایی می رود و بر عکس خیلی از شعرهایی که این روزها می شنویم این جسارت های فرمی بر طبیعت شعر می نشینند و معناگریزی در نهایت به ابهامی مصنوعی منتهی نمی شود که احساس کاذبی از کشف و شهودی گنگ را در پی داشته باشد.
شعر مرتجا از پیش بینی پذیر بودن توسط مخاطب می گریزد. این شعر با توجه به همان تکامل زمانمند که به آن اشاره شد مدام در حال طرح اندازی خویش است. این پیش بینی ناپذیر بودن، اصطکاک ذهن مخاطب را با ساختار دگرگونی پذیر اثر افزایش می دهد. این مجموعه شعر که توسط نشر بوتیمار منتشر شده است را به جرئت می توان از درخشان ترین مجموعه شعرها در سال اخیر دانست که خواندن آن برای علاقه مندان به ادبیات روزِ زبان فارسی خالی از لطف نیست.
« نه آدمم… نه گیاه… نه پرنده/ مشکوکم به این هوا/ که نمی دانم امضای کدام سیاره ی دور است؟!»


نوشته های مرتبط


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

از «کاغذ وطن» بیشتر بدانید :

برخی از نویسندگان

آمار سایت

  • کاربران آنلاین : 0
  • امروز: 23
  • دیروز: 144
  • هفته: 2,271
  • ماه: 14,247
  • سال: 72,239