21 آذرماه زادروز رضا براهنی مرده باد شاعري که راز سنگر و ستاره را نداند

منتشر شده در صفحه | شماره

21 آذرماه زادروز رضا براهنی
مرده باد شاعري که راز سنگر و ستاره را نداند
رضابراهنی، نویسنده، شاعر و منتقد ادبی در ۲۱ آذر ۱۳۱۴ خورشیدی در تبریز به دنیا آمد. وی عضو کانون نویسندگان ایران و از چهره‌هایی است که در سال‌های ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۷ برای تشکیل کانون نویسندگان ایران همکاری داشت. او همچنین رئیس سابق انجمن قلم کانادا است. آثار او به زبان‌های مختلف از جمله انگلیسی، سوئدی و فرانسوی ترجمه شده‌است. براهنی در ۲۲ سالگی از دانشگاه تبریز لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی گرفت، سپس به ترکیه رفت و پس از دریافت درجه دکتری در رشته خود به ایران بازگشت و در دانشگاه به تدریس مشغول شد. وی تا زمان حضور در ایران او چند دوره کارگاه نقد، شعر و قصه نویسی برگزار کرد که از مشهورترین شاگردان او در آن کارگاه‌ها می‌توان به شیوا ارسطویی، هوشیار انصاری فر، شمس آقاجانی، روزبه حسینی، عباس حبیبی بدرآبادی، مهسا محب علی، سید علیرضا میرعلینقی، فرخنده حاجی زاده، ناهید توسلی، ایرنا محی‌الدین‌بناب، رؤیا تفتی، رزا جمالی، احمد نادعلی، رضا شمسی، علی ربیعی وزیری، پیمان سلطانی و… اشاره کرد که باعث شکل گیری یک جریان در دهه هفتاد شمسی شدند.
آهوان باغ (۱۳۴۱)، جنگل و شهر (۱۳۴۳)، شبی از نیمروز(۱۳۴۴)، مصیبتی زیر آفتاب(۱۳۴۹)، گل بر گسترده ماه(۱۳۴۹)، ظل الله(۱۳۵۸)، نقاب‌ها و بندها (انگلیسی)(۱۳۵۶)، غم‌های بزرگ(۱۳۶۳)، بیا کنار پنجره(۱۳۶۷)، اسماعیل(۱۳۶۶) از مجموعه های شعر براهنی هستند. و رمان های او عبارتند از: آواز کشتگان، رازهای سرزمین من، آزاده خانم و نویسنده‌اش، ناشر: انتشارات کاروان، الیاس در نیویورک، روزگار دوزخی آقای ایاز، چاه به چاه
در زمینه نقد ادبی: طلا در مس، قصه‌نویسی، کیمیا و خاک، تاریخ مذکر، خطاب به پروانه‌ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟ از او منتشر شده است.

بخشی از منظومه «اسماعیل» سروده رضا براهنی
… قسم به چشم‌هاي سُرخت اسماعیل عزیزم،
که آفتاب، روزي، بهتر از آن روزي که تو مُردي خواهد تابید
اي آشناي من در باغ‌هاي بنفش جنون و بوسه!
اي دراز کشیده بر روي تختخواب فنري بیمارستان «مهرگان»!
اي آزادي خوان فقیر بر روي پله‌هاي مهربان
اي اشک‌هاي تنهاي سپرده به نسیم باد تیمارستان
اي شاعرتر از شعرهاي خود و شعرهاي ما
اي تباه شده در دانشگاه، در مدارس، در کافه‌ها، میخانه‌ها
و در محبت زن و فرزند و دوستان نمک‌نشناسی چون ما
اي متناقض ابدي!عاشق«استالین»،«دوگل»، «آل احمد»،
«هوشی مینه» زنی رنگین چشم، و«سیاوش کسرایی»، با هم،
اي متناقض ابدي! که سادگی روحت به پیچیدگی همه‌ي عقایدت می‌چربید،
و سادگی‌ات کندوي عسلی بود که انگار فقط یک ملکه داشت، و زنبورهاي دیگرش نبودند
اي مثل باغی از درختان گردو در ذهن کودکان ساده‌ي شعر
اي بهار فقید کلمات بر گلستان مخدوشی از دهانی افسرده،
اي گنجشک دربه‌در در خانه‌هاي اجاره‌اي!
اي پسر واقعی « ابراهیم » و« نیما» با هم
اي بی‌خانه، اي بی‌آسمان، اي بی‌سقف، اي بی‌زمین!
اي سایه‌نشین تنگ دست این عصر تنگ‌دل
اي شاعر نسلی تهی‌دست
گورت کجاست تا که به مدد عشق تو را از اعماق آن بیرون کشم د
اي تبعید شده از شانه‌ي سوخته‌ي کویر به روسپی‌ خانه تهران
تهران، تو را، پیش از آن که بمیري به گوري گمنام بدل کرد
بلند نشو از رختخوابت،
اما به من بگو: گورت کجاست تا ابریشمی از کلمات بر آن بریزم
مرده باد شاعري که راز سنگر و ستاره را نداند
زنده باشی تو که این راز را می‌دانستی …


نوشته های مرتبط


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

از «کاغذ وطن» بیشتر بدانید :