کار را که کرد؟ هم آن کس که در عکس بود
اوضاع عجیبی شده بود ، خبرها و شایعات به هم پیوسته بودند :
آنفولانزای h1n1 (یا همان خوکی) به کرمان هم رسید،بیشاز ۳۰ نفر در استان کرمان جان خود را از دست دادند، وضعیت زرد در کرمان اعلام شد، مدارس و مهدکودکها تعطیل شدند،اما به شهروندان عزیز این تذکر را دادند که از تعطیلات استفاده نکنند و به مسافرت نروند،درشهر شایع شده که پلیسراه جلوی کرمانیان عازم به مسافرت را میگیرد و ایشان را به کرمان بازمیگرداند،حتی گروهی مشغول منتشر کردن شایعهای در سطح حملهی فضایی ها به کرمانهستند و میگویند طی گود برداری در خیابان بهمنیار به گورستانی قدیمی رسیدهاند و از یکی از چالهها گازی عجیب به بیرون فوران کرده و چندتن از کارگران همانجا مبتلا و روز بعد جان باختند و میگویند این گورستان در قدیم به جانباختگان وبا و جذام و دیگر بیماریهای لاعلاج تعلق داشته و حالا این توسعه طلبیها و سازندگیها باعث شده که آن بیماریها دوباره گریبان گیر کرمانیان بشوند، و در پی این وضعیت عجیب و غریب و تقریبا اورژانسی وزیر بهداشت به کرمان میآید تا از نزدیک ناظر بر عملکرد پرسنل فعال در زمینهی بهداشت باشد که ناگهان همهی ما با آنچه که تغییر نخواهد کرد مواجه میشویم . نه بیماری واگیردار و نه شایعات و یککلاغ و چهلکلاغها،هیچ کدام کوچکترین خللی در حس (من بودم که کار را تمام کردم)، ما ایرانیها ایجاد نمیکند (حتی اگر کار تمام نشده باشد) در همین راستا نمایندگان عزیز و از جانگذشتهی کرمان هم تلاششان را انجام دادند تا درعکسهای بیشتری کنار وزیر بهداشت قرار داشته باشند. و البته که عجیب هم نیست و ابر انسانی که با حضور چند ساعتی خود، وضعیت زرد یک استان ، که با یک بیماری اپیدمیک دست به گریبان است را تبدیل به وضعیت سفید میکند و حتی بیماران هم یکصدا زمزمه میکنند همه چی آرومه ما چقدر سرحالیم- واقعا جای عکس گرفتن هم دارد و هرکس دیگری هم آنجا بود میخواست نه تنها با وی عکس بگیرد بلکه به حربهای ثابت کند این سوپرمن را من به این شهر سرماخوردگان آوردم و برای استقبال می گفتند: کلد استاپ معتدلی به شهر ما خوش آمدی.
حال بشنوید از آنچه منسوب است به تیم محافظت از آقای وزیر و دیگر حرفهای درگوشی که در تلگرام، گوشی به گوشی میچرخند و به قول معروف در دروازهرا میشود بست اما در گوشی مردم را نه. خلاصه شاهدان عینی شایعه سوار میگویند که پس از به پرواز در آمدن هواپیمای وزیر یکی از نمایندگان کرمان که وی هم از تلاشگران عرصهی (کارا که کرد همان کس که وزیر را آورد) بود خود را به فرست کلاس میرساند و پس از موافقت سر تیم محافظت کنار وزیر مینشیند و چند کلامیبا وی هم صحبت شده و بعد از چند دقیقه به صندلی خود برمیگردد، البته این که سوژهی مناسبی برای شایعهنیست، سوژهآنجاست که بعد از فرود آمدن هواپیما همان نمایندهی عزیزتر ازجان دوباره تلاشهایش را از سر میگیرد تا کماکان همسفر وزیر بهداشت بماند وی آنچنان دلبستهی کمالات ایشان شدهبود که حاضر نبود لحظهای فاصله بین ایشان بیوفتد و اصرار فراوان میورزیده که باید من در همان ماشینی بنشینم که وزیر نشستهاند و آقای محافظت هم انکار مینموده و اجازه سوار شدن به نمایندهی ما را نمیداده و کار بهجایی میرسد که یقهی کت منتخب مردم کرمان را میگیرد و محکم به عقب میکشد و همزمان در ماشین وزیر را میبندد و میگوید تا من اینجا هستم اجازه نمیدهم که در ماشین وزیر بنشینی. وقتی هم دیگران به وی میگویند وای بر تو که آنکسی که چنین برخورد فیزیکی با وی کردی نمایندهی مردم بود. با داد و فریاد میگوید: میشناسمش این بنده خدا از داخل هواپیما فقط میخواسته از هر فرصتی برای عکس گرفتن با وزیراستفاده کند . و بالاخره با پادرمیانی چندنفر این موضوع خاتمه پیدا میکند و جالب اینکه در کرمان هم حرف محافظ وزیر به کرسی مینشیند و وزیر هم واکنشی نشان نمیدهد.که خوب عجیب هم نیست وی آنچنان مشغول خرق عادات و روزمرهسازی بیماری اپیدمیک بود که متوجه برخورد بد همراهیانش با نمایندهی مردم نمیشود و جالب اینجاست که در تلویزیون هم میگویند ما پارسال هم وضعیت قرمز شد اما اعلام عمومی نکردیم و این مشکلات پیش نیامد. درنتیجه به حقیقت دیگری هم پیمیبریم که در فرهنگ عامه هم بدان اشاره شده: مشکل آن نیست که مردم بکشد، مشکل آن است که رسانهای شود.