خطر دوقطبی شدن جامعه زنان
یادداشت / ندا حاجی وثوق
ایجاد تعادل و سازگاری میان باورها و ارزشها و نیز برقراری نوعی همپذیری میان آحاد جامعه، با توجه به تنوع و تفاوتهای فکری و ارزشی در جوامع امروزی، از جمله ایران، اسباب ثبات و پیشرفت اجتماعی را فراهم میسازد. لازمه زمامداری و سیاستگذاری در چنین جوامعی، پذیرش تنوع و اهتمام در بهرهوری از آن در راستای اهداف اجتماعی و ملی است. در یک سده اخیر رشد جنبشهای اجتماعی و گسترش مدرنیزاسیون از یکسو و افزایش سطح آگاهی و تحصیلات از دیگر سو، تنوعات و دگرگونیهای فراوانی در گروههای مختلف اجتماعی از جمله زنان، به وجود آورده است. با برآمدن و بسط تجدد، جوامع و گروههای سنتی از همشکلی و یکدستی سابق خارج شده و بستر فعال شدن شکاف میان بخش متجدد و سنتی در آنها فراهم شده است.
زنان نیز به عنوان قشر عظیمی از جامعه از فرایند چنین دگرگونیها و تقسیمبندیهایی مصون نمانده و زمینه برای فعال شدن شکافهای جنسی و جنسیتی در سطح جامعه فراهم شده است. با تشدید و تعمیق این شکافها، نقشهای جدیدی در راستای دوگانه سنت/تجدد در میان این قشر اجتماعی ظهور و بروز یافته است. طبیعی است که چنین فرآیندی از دگرگونی و تغییر، از منازعه و خشونت نیز عاری نباشد.
نباید اجازه داد دوقطبیهای ایجاد شده بر سر نگرشهای متفاوت به نقشها و موضوعات جنسیتی، زمینهساز واگرائی و تقابل میان دو طیف سنتی و مدرن زنانِ جامعه شود. زنانِ وابسته به هر دو طیف و یا کسانی که در میانه آن دو قرار دارند، باید دریابند که رشد و تعالی این قشر از جامعه در گرو تشریک مساعی و همراهی آنها در راستای تحقق آرمانهای بلندتری قرار دارد که فارغ از تفاوتهای ظاهری و دیدگاههای متنوع، بتواند آنها را توانمندتر کرده و راه را برای احقاق بسیاری از حقوق فروگذار شده ایشان هموار سازد. زنان ایران زمین اکنون بیش از هر زمانی نیازمند همپذیری برای رسیدن به فهمی مشترک از زن بودن خود دارند؛ امری که به سبب فرهنگ پدرسالاری و حضور پررنگ مردان در تمامی عرصههای زیست، مجالی برای بروز و ظهور نیافته و امروزه فقدان آن موجب واپس ماندن زنان در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی شده است.
متاسفانه دوقطبیسازیهایی که امروزه به سهو یا به عمد در بین زنان ایجاد شده و بعضا به برخوردهای تند میان دو سر طیف منجر شده، هشداری جدی است نسبت به بروز و ظهور یک بحران اجتماعی خطرناک و ایجاد نوعی نفاقورزی در میان زنان. چنین برخوردهایی در سطوح مختلفی وقوع مییابد، از کلیشههای رفتاری و فرهنگی میان مادرشوهر و عروس گرفته تا مادرانی که به کودک همسری دخترانشان تن میدهند، و نیز زنانی که وارد زندگی زنان دیگر میشوند. شکل جدید، سازمانیافته و در عین حال خطرناکی از این برخوردها را امروزه میتوان میان زنان طرفدار حجاب حداکثری و مخالفان حجاب اجباری دید. شهروندانی که فارغ از تفاوتهای فی مابین باید در فضای شهر و برخوردار از امکانات آن زیست مسالمتآمیزی داشته باشند، به مثابه کارگزاران کارزاری نمایانده میشوند که برابر یکدیگر صفآرایی کرده که در نهایت زندان نصیب یکی و پستهای افتخاری نصیب دیگری میشود. به نظر میرسد که دوقطبیسازی زنان برگرفته از کهنالگوهای سنتی و در عین حال، ناشی از ترس از حضور حداکثری زنان در عرصههای مختلفی است که چه بسا عرصه را بر یکهتازی مردانه در آن حوزهها تنگ کند. روندهای فکری و عملی در جهان معاصر نویدبخش بروز تحولات سیاسی و اجتماعی برآمده از دامن زنان است؛ امری که تنها در سایه وحدت و همپارچگی زنان ممکن خواهد بود. شاید دور از ذهن نباشد چنانچه فکر کنیم ایجاد نفاق میان زنان سادهترین و کمهزینهترین راهحل از دید طرفداران حفظ وضع موجود است. شاید تعبیری که روزی دکتر علی شریعتی تحت عنوان «مذهب علیه مذهب» برای بازنمایی سیاستهای استعماری به کار میگرفت، امروزه در قالب راهبرد «زنان علیه زنان» توسط مدافعان فرهنگ مردسالار در حال به کارگیری است.
بیشک هوشیاری زنان در این بزنگاه مهم تاریخی، سرنوشتساز است. زنان باید بیاموزند و تمرین کنند که به جای رقابت با یکدیگر، بر ارزشها و منافع مشترک خود تمرکز کنند و شبکه ارتباطی کارآمد در کنار هم و برای هم بسازند. آنها باید بدانند و آگاه باشند که قابلیتهای ذاتی زنان و اتحاد با یکدیگر آینده بهتری را رقم خواهد زد. شاید در پایان اشاره به این گفته متیو آرنولد خالی از لطف نباشد که: «اگر زمانی فرا برسد که همه زنان، فقط و فقط در جهت تامین مصالح بشری با هم متحد شوند، چنان قدرتی به منصه ظهور میرسد که دنیا تاکنون به خود ندیده است».