کاشت درخت برای نوزاد تلنگر یا اجبار. مرتضی بخشایش
«ریچارد تیلر»، اقتصاددان معروف و برنده نوبل اقتصاد، کتابی دارد با نام Nudge یا سُقلمه. او که به عنوان یکی از اساتید برجسته اقتصاد رفتاری شناخته میشود، به نقش انتخاب انسانها در وضعیت و تحولات، بهویژه در حوزهٔ اقتصاد میپردازد و با تمرکز روی ترجیحات فردی، پیشنهادهایی را برای قرار دادن مردم و جامعه در حالتی بهینهتر ارایه میکند تا از این طریق رفتارهای مردم را پیشبینیپذیر کند و اهداف اجتماعی و اقتصادی، بهنحو موثرتری پیگیری شوند. باید توجه داشت که سقلمهها حالت اجباری ندارند بلکه صرفاً پیشنهادهایی را برای تغییر رفتار آزادانه مطرح میکنند. یعنی کارهایی را شامل میشوند که مانند یک تلنگر کوچک، با اثرگذاری بالا هستند.
یکی از نمونههای موفق از این نوع، تغییری است که دربارهٔ رفتارهای داوطلبانه در برخی کشورها ایجاد شده است. موضوع اهدای عضو و اعلام رضایت فرد و خانوادهٔ متوفی از مسائل چالش برانگیز است که با فرهنگسازی و تبلیغات زیادی که در کشور ما انجام شده، وضعیت بهتری نسبت به گذشته پیدا کرده است. اما در برخی کشورها، سقلمه به سادگی تغییر رفتار فراگیرتری را ایجاد کرده است. به این شکل که در آنها، اصل بر اهدای عضو قرار میگیرد مگر اینکه افرادی از جامعه مایل به آن نباشند و عدم تمایل و مخالفت خود را رسماً اعلام کنند. یعنی بدون اجبار و صرفاً با یک تغییر سازوکار ساده، شمار اهداکنندگان عضو به اندازهٔ جمعیت یک کشور افزایش مییابد و البته آنهایی که مایل به آن نیستند بهراحتی میتوانند انصراف خود را اعلام کنند.
اینها را گفتم تا اشارهای داشته باشم به خبری که از قول مدیرکل منابع طبیعی ایلام منتشر شده است. ایشان گفتهاند بر اساس تفاهمنامه مشترک بین اداره کل منابع طبیعی استان و اداره ثبت احوال، مقرر شده اخذ شناسنامهٔ نوزادان منوط به کاشت نهال توسط خانواده شود و چنانچه خانوادهها نهال نکارند، نمیتوانند شناسنامهٔ نوزاد خود را دریافت کنند.
به جنبههای مغایرت این اقدام با قوانین و حقوق شهروندی کاری ندارم. بلکه فکر میکنم فرهنگسازی برای توسعهٔ فضای سبز و احترام و نکوداشت درخت امری بسیار مهم است و باید به آن توجه ویژه داشت و از قدمهای کوچکی که در هر نقطهٔ کشور برای ترویج این فرهنگ برداشته میشود باید حمایت کرد. اما این قدمها باید مختصاتی داشته باشند که ما و جامعهٔ ما را به سمت هدف رهنمون کنند. اگر کارکرد آنها ایجاد نارضایتی و توسعهٔ جنبههای اجباری باشد، قطعاً نتیجهٔ عکس خواهد داد. در همین مورد اخیر، فقط برای لحظهای خود را به جای والدین آن نوزاد بگذارید. در زمانی که باید به انواع مسائل مربوط به دیدوبازدیدها و کنترل سلامتی نوزاد و مادر و حاشیههای اسمگذاری مشغول باشند، دغدغهٔ جدید کاشتن نهال هم اضافه میشود. این نهال هم قطعاً قرار نیست در باغچه منزلشان کاشته شود و حتماً نقاط خاصی از سوی منابع طبیعی مدنظر است. احتمالاً افرادی هم در این بین پیدا خواهند شد که با دریافت مبالغی این کار را انجام دهند و یا در نگاهی بدبینانه (اما واقعبینانه) با دریافت مبالغی گواهی لازم را برای والدین نوزاد دریافت کنند.
به همین سادگی، این چرخهٔ معیوب هم در کنار بقیهٔ سازوکارهای ناکارآمد حوزه اجتماع و محیط زیست قرار میگیرد و در نهایت هم سرانجامی بهتر از موارد مشابه قبلی نخواهد داشت. یعنی با تغییر مدیریتی یا تغییر در سیاستها و روشها و یا با ورود دستگاه قضایی و دیوان عدالت، این طرح متوقف خواهد شد.
اما چه باید کرد؟ درختکاری و توسعه فضای سبز و آرمان ایران سرسبز را چگونه باید پی گرفت و ترویج کرد؟ چرا نباید تجربه اجباری کردن کمربند ایمنی را در موارد دیگر نیز گسترش داد و با اجبارهایی از این دست، به جان انسانها و محیط زیست کمک کرد؟
من پاسخ این سوالها را در شیوهٔ نگاه به جامعه و پارادایمهای ذهنی تصمیمگیران میبینم. اینکه فکر کنیم همهچیز میتواند به صورت دستوری حلوفصل شود و پیش رود. رویکردهای جدید، نگاههای متفاوتی را عرضه میدارند و توسعهٔ روشهای مشارکتجویانه و داوطلبی را توصیه میکنند.